سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی

خدایا!

چگونه زیستن را تو به من بیاموز ،

                             چگونه مردن را خود خواهم آموخت .

 (دکتر شریعتی)


حرف غلط !

تنهام، تنهای تنها.

آنقدر تنها که ترس برم داشته. ترس از تنها بودن و ترسی بیشتر از تنها بودن تا دم مرگ. یکی پیدا بشه و به من بگه که دیگه تنها نیستم.  من اگه تنها نباشم به دنیا نشون میدم معنی" ما" چیه !

نشونش میدم که... .

نه این درست نیست. من تو رو دارم. همین برام کافیه . با تو هم به همه نشون میدم که ما یعنی چه !


رد پائی از نور !

دیشب رویایی داشتم:

همراه با خود خداوند.وبر روی پرده شب تمام روزهای زندگیم را،مانند فیلمی میدیدم.روز به روز از زندگی را، دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد، یکی مال منویکی از ان خداوند. راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت. آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم.

در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت...

اتفاقاً،آن محلها مطابق با سخت ترین روزهای زندگی ام بود، روزهایی با بزرگترین رنجها،ترسها،دردها و ...

آنگاه از او پرسیدم :

"خداوندا! تو به من گفتی که در تمام ایام زندگیم با من خواهی بود و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم. خواهش میکنم به من بگو چرا در آن لحظات درد آور مرا تنها گذاشتی؟ خداوند پاسخ داد:

"فرزندم،ترا دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود. من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت، نه حتی برای لحظه ای، و من چنین نکردم.

هنگامی که در آنروزها ، یک رد پا بر روی شن دیدی، من بودم که تو را به دوش کشیده بودم.